مداعیرلغتنامه دهخدامداعیر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ داعرة. به خلاف قیاس . (از اقرب الموارد). رجوع به داعِرَة شود.
مدحگرلغتنامه دهخدامدحگر. [ م َ گ َ ] (ص مرکب ) مداح : خاطر خاقانی است مدحگر خاص تویاور خاقان چین شفقت عام تو باد. خاقانی .خاطر خاقانی است مدحگر مصطفی زآن ز حقش بی حساب هست عطا در حساب . خاقانی .رجوع
مدعرلغتنامه دهخدامدعر. [ م ُ دَع ْ ع َ ] (ع ص ) رنگ پیل و هر رنگ زشت . (از منتهی الارب ). رنگ زشت از هر حیوانی که باشد یابخصوص رنگ فیل . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
مذعرلغتنامه دهخدامذعر. [ م ُ ع ِ] (ع ص ) ترساننده . (آنندراج ). خوف دهنده . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از اذعار. رجوع به اذعار شود.
دورة تناوب مداری،دورة مداریorbital periodواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان یک دور کامل ماهواره یا جسم مداری حول جسم جاذب مرکزی
داعرةلغتنامه دهخداداعرة. [ ع ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث داعر. نخلة داعرة؛ خرمابنی که گشن نپذیرد. ج ، مداعر، مداعیر. (منتهی الارب ). || خبیثةٌ داعرة؛ زن پلید تباهکار. (منتهی الارب ).