مداومتلغتنامه دهخدامداومت . [ م ُ وَ / وِ م َ ] (از ع اِمص ) استدامت . پایداری . ثبات . (ناظم الاطباء). ادامه . (فرهنگ فارسی معین ). || مواظبت وایستن بر کاری . (ناظم الاطباء). || (ص ) همیشه یا مدتی طولانی کاری را انجام دادن . دوام دادن . پایداری کردن . ثابت قدم
مداومتفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایداری، مقاومت، ایستادگی ۲. پشتکار، پیوستهکاری ۳. ابرام، اصرار، پافشاری، تداوم ۴. جد، جدیت، کوشش
عيشدیکشنری عربی به فارسینگاه داشتن , اداره کردن , محافظت کردن , نگهداري کردن , نگاهداري , حفاظت , امانت داري , توجه , جلوگيري کردن , ادامه دادن , مداومت بامري دادن
keepدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه داشتن، نگاهداری، توجه، حفاظت، علوفه، امانت داری، حفظ کردن، ادامه دادن، اداره کردن، نگه داری کردن، مداومت بامری دادن، جلو گیری کردن
مداومتلغتنامه دهخدامداومت . [ م ُ وَ / وِ م َ ] (از ع اِمص ) استدامت . پایداری . ثبات . (ناظم الاطباء). ادامه . (فرهنگ فارسی معین ). || مواظبت وایستن بر کاری . (ناظم الاطباء). || (ص ) همیشه یا مدتی طولانی کاری را انجام دادن . دوام دادن . پایداری کردن . ثابت قدم
مداومتفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایداری، مقاومت، ایستادگی ۲. پشتکار، پیوستهکاری ۳. ابرام، اصرار، پافشاری، تداوم ۴. جد، جدیت، کوشش
مداومتلغتنامه دهخدامداومت . [ م ُ وَ / وِ م َ ] (از ع اِمص ) استدامت . پایداری . ثبات . (ناظم الاطباء). ادامه . (فرهنگ فارسی معین ). || مواظبت وایستن بر کاری . (ناظم الاطباء). || (ص ) همیشه یا مدتی طولانی کاری را انجام دادن . دوام دادن . پایداری کردن . ثابت قدم