مدتیلغتنامه دهخدامدتی . [ م ُدْ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به مدت . که مدت دارد. مهلتی . به مدت . مقابل نقدی .
immobilizeدیکشنری انگلیسی به فارسیبی حرکت کردن، جمع کردن، بی بسیج کردن، ثابت کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilisingدیکشنری انگلیسی به فارسیimmobilising، جمع کردن، بی بسیج کردن، ثابت کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobiliseدیکشنری انگلیسی به فارسیبی حرکت کردن، جمع کردن، بی بسیج کردن، ثابت کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilizesدیکشنری انگلیسی به فارسیimmobilizes می شود، جمع کردن، بی بسیج کردن، ثابت کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilisedدیکشنری انگلیسی به فارسیبی حرکت، جمع کردن، بی بسیج کردن، ثابت کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، مدتی در بستربی حرکت ماندن
مدتیلغتنامه دهخدامدتی . [ م ُدْ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به مدت . که مدت دارد. مهلتی . به مدت . مقابل نقدی .
مدتیلغتنامه دهخدامدتی . [ م ُدْ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به مدت . که مدت دارد. مهلتی . به مدت . مقابل نقدی .