مدرکاتلغتنامه دهخدامدرکات . [ م ُ رَ ] (ع ص ،اِ) آنچه از اشیاء که ادراک شود. (فرهنگ فارسی معین ). آن چه که دریافته و ادراک شود یا قابل درک و فهم باشد. ج ِ مُدْرَکة. رجوع به مُدرَک
مدرکاتلغتنامه دهخدامدرکات . [ م ُ رِ ] (ع ص ، اِ) عقلها. دانشها. (غیاث اللغات ). ج ِ مُدْرِکة. رجوع به مُدْرِکه شود.- مدرکات خمس ؛ قوای پنجگانه ٔ باطنی : حس مشترک ، خیال ، وهم ،
مدرکاتفرهنگ انتشارات معین(مُ رَ) [ ع . ] (اِمف .) [ ع . ] (اِمف .) جِ مدرکه ؛ آن چه از اشیا ادراک شود.
محرکاتلغتنامه دهخدامحرکات . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محرکة. رجوع به محرکة شود.- محرکات قدسیه ؛ در اصطلاح فلسفه عقول مجرده که مدبرات عقلیه هم نامیده میشوند. (اسفار ج 3 ص 14
مدرکیتلغتنامه دهخدامدرکیت . [ م ُ رِ کی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) ذهن و قوه ٔادراک و دریافت . (ناظم الاطباء). رجوع به مدرک شود.
خودآگاهیconsciousnessواژههای مصوب فرهنگستانپایش خود و محیط بهطوریکه مدُرَکات و خاطرات و افکار فرد بهدرستی در آگاهی او بازنمود پیدا کند
اصحاب حسلغتنامه دهخدااصحاب حس . [ اَ ب ِح ِس س ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فلسفه کسانی را گویند که فقط مُدْرَکات حس و تجربه را معتبر شمرده و هر گونه نظریه و استدلال را مردو
ذاکرةلغتنامه دهخداذاکرة. [ ک ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ذاکر. یاد. || قوه ای در آدمی و بعض جانوران دیگر که بدان معلومات و مدرکات و محسوسات گذشته بیاد آید. قوه ای که شناخته های گذشت
مدرکةلغتنامه دهخدامدرکة. [ م ُ رَ ک َ ] (ع ص ) تأنیث مُدرَک است . ج ، مدرکات . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مدرک و نیز رجوع به مدرکات شود.