لغتنامه دهخدا
مدنخ . [ م ُ دَن ْ ن ِ ] (ع ص ) بسیار پلیدزبان . (منتهی الارب ). گستاخ . بی ادب . (ناظم الاطباء). فحاش . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || آنکه در سر وی بلندی و پستی باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): مدنخ الرأس ؛ آن که در سرش ارتفاع و انخفاض باشد. (از متن اللغة). || آنکه