مدیر اجراconstruction manager 1, CM 2واژههای مصوب فرهنگستانکارگزاری حرفهای که به نیابت از کارفرما مدیریت تمامی مراحل پروژه را، شامل برنامهریزی و طراحی و مهندسی و ساخت، بر عهده میگیرد تا دستیابی به بهترین نتیجۀ ممکن از پروژه را تضمین کند
مدرلغتنامه دهخدامدر. [ م ُ دِرر ] (ع ص ) زنی که سخت می گرداند دوک را بنحوی که گویا از حرکت بازایستاده . (ناظم الاطباء). زن ریسنده ای که دوک نخ ریسی را با چنان شدتی می چرخاند که به نظر ساکن می نماید. مدرة. (از متن اللغة). || ناقه ٔ بسیارشیردهنده . (آنندراج ): أدرت الناقه ؛ در لبنها، فهی مدر.
مدرلغتنامه دهخدامدر. [ م ُ دِرر / م ُ دِ ] (ع ص ) جاری کننده ٔ بول . (غیاث اللغات ). هر چیزی که گمیز راند و ادرار آورد. (ناظم الاطباء). مایه ٔ ادرار. هر دارو که تری و رطوبت راند. دارو که آب براند: مدر بول ، مدر طمث ، مدر حیض . (یادداشت مؤلف ). آنچه اخراج ما
مدرلغتنامه دهخدامدر. [ م َ ] (ع مص ) به گل کردن . (تاج المصادر بیهقی ). به گل بیندودن . (زوزنی ). گل اندودن مکان را. (از منتهی الارب ). گل کاری کردن . (یادداشت مؤلف ). جائی را گل اندود کردن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || به کلوخ فراز کردن سوراخ و درز سنگهای حوض را. (از منتهی الارب )
مدرلغتنامه دهخدامدر. [ م َ دَ ] (ع مص ) کلان شکم گردیدن . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). برآمده پهلو و کلان شکم گردیدن . (ازناظم الاطباء) (از متن اللغة). شکم گنده شدن . فهو أمدر و هی مدراء. (از متن اللغة). || (اِمص ) کلانی شکم . (منتهی الارب ). ضخم البطن . (متن اللغة). رجوع به معنی قبل
مدیریت اجراconstruction management 2, CM 3واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن کارفرما کارگزاری حرفهای را، که مدیر اجرا خوانده میشود، برای هماهنگی و هدایت همۀ مراحل فرایند اجرای پروژه، شامل برنامهریزی و طراحی و تدارکات و ساخت و راهاندازی و آغاز بهرهبرداری، باتوجهبه گستره و کیفیت و زمان و هزینه، به کار میگیرد
مدیر اجرایی تولیدexecutive producerواژههای مصوب فرهنگستانفردی که در جنبههای فنی فرایند فیلمسازی دخالت ندارد، بلکه بیشتر به مسائل تجاری و قانونی فیلم میپردازد
مدیریت اجرایی سلامتhealth administrationواژههای مصوب فرهنگستاناداره کردن امور اجرایی نهادهای متولی ارائۀ خدمات سلامت
مدیریت اجرایی مراقبت سلامتhealth care administrationواژههای مصوب فرهنگستاناداره کردن امور اجرایی در مراکز ارائۀ خدمات سلامت
پیمانگذاری چندگانهmultiple prime contractingواژههای مصوب فرهنگستانرویکردی در پیمانگذاری که در آن کارفرما بهجای بستن پیمان با یک پیمانکار عمـومـی یـا مـدیـر اجرا یا یک طراح ـ سازنده مستقیماً با چندین پیمانکار برای تکمیل کارها پیمان میبندد و مسئولیت هماهنگی کارها را خود بر عهده میگیرد
مدیرلغتنامه دهخدامدیر. [ م ُ ] (ع ص ) (از «د و ر») گرداننده . آنکه می گرداند. دوردهنده . (یادداشت مؤلف ). نعت فاعلی است از اداره . رجوع به اداره شود. || در تداول ، اداره کننده . کسی که کاری را اداره می کند. مباشر. رئیس . (از ناظم الاطباء). سرکار. کارگردان . (یادداشت مؤلف ). اداره کننده ٔ کا
مدیردیکشنری فارسی به انگلیسیadministrator, boss , executive, head, director, old man, operator, superintendent, management
مدیرفرهنگ فارسی معین(مُ) [ ع . ] (اِفا.) اداره کننده . ؛ ~عامل مدیری که از طرف هیئت مدیره برای ادارة امور جاری شرکت تعیین می شود. ؛ ~کل مدیری که امور یک ادارة کل در یک وزارتخانه یا مؤسسة بزرگ به عهده اوست . ؛ ~ مسئول کسی که در مورد شغل یا فعالیت معینی مسئول پاسخگویی نزد مقام های دولتی است .
خط مدیرلغتنامه دهخداخط مدیر. [ خ َطْ طِ م ُ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است خارج شده از مرکز معدل المسیر بطرف مرکز تدویر. (یادداشت بخط مؤلف ).
مدیرلغتنامه دهخدامدیر. [ م ُ ] (ع ص ) (از «د و ر») گرداننده . آنکه می گرداند. دوردهنده . (یادداشت مؤلف ). نعت فاعلی است از اداره . رجوع به اداره شود. || در تداول ، اداره کننده . کسی که کاری را اداره می کند. مباشر. رئیس . (از ناظم الاطباء). سرکار. کارگردان . (یادداشت مؤلف ). اداره کننده ٔ کا
تمدیرلغتنامه دهخداتمدیر. [ ت َ ] (ع مص ) گل اندودن مکان را. || ریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).