خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مذال
/mozāl/
معنی
۱. درازدامن؛ دامندار.
۲. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مستفعلن به مستفعلان تغییر کند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مذال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mozāl ۱. درازدامن؛ دامندار.۲. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مستفعلن به مستفعلان تغییر کند.
-
مذال
لغتنامه دهخدا
مذال . [ م ِ ] (ع مص ) مَذَل . مذالة. (متن اللغة). رجوع به مَذَل شود. || مَذل . مَذَل . (متن اللغة). رجوع به مَذَل شود.
-
مذال
لغتنامه دهخدا
مذال . [ م ُ ] (ع ص ) دامن فروهشته . (از المعجم ). نعت مفعولی است از اذالة. رجوع به اذالة شود. || در اصطلاح عروض ، در بحر بسیط و کامل و متدارک افزودن حرفی باشد بر وتد آخر بیت چنانکه متفاعلن را متفاعلان و مستفعلن رامستفعلان و فاعلن را فاعلان گویند، و ...
-
مذال
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) دامن داده .
-
واژههای مشابه
-
مذأل
لغتنامه دهخدا
مذأل . [ م ِ ءَ ] (ع ص ) خفیف سریع. (لسان العرب ) (متن اللغة).
-
واژههای همآوا
-
مظال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مظالّ، جمعِ مظلة] [قدیمی] mazāl[l] = مظله
-
مزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مزالّ، جمعِ مَزَلَّة] [قدیمی] mazāl[l] = مزله
-
مزال
لغتنامه دهخدا
مزال . [ م َ زال ل ] (ع اِ) ج ِ مَزلّة:مزال اقدام ؛ لغزشگاه . پای لَغز. رجوع به مزلة شود.
-
مظال
لغتنامه دهخدا
مظال . [ م َ ظال ل ] (ع اِ) ج ِ مظلة [ م ِ ظَل ْ ل َ / م َ ظَل ْ ل َ ] به معنی خیمه ٔ بزرگ و سایبان . (آنندراج ) (از محیط المحیط). رجوع به مظلة شود.- اهل مظال ؛ رواقیون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
مذل
لغتنامه دهخدا
مذل . [ م َ ذَ ] (ع مص ) به ستوه آمدن . بی آرام گردیدن . تنگدل شدن . (از منتهی الارب ). قلق . ضجر. مَذل . مذال . (از متن اللغة). رجوع به مَذل شود. || آرام نگرفتن از دلتنگی و ضجر. (از اقرب الموارد). قرار و آرام نگرفتن بر فراش و رختخواب . مذالة. مذال ....
-
مذیل
لغتنامه دهخدا
مذیل . [ م َ ] (ع ص ) بسیار تفته و بی قرار. (منتهی الارب ). مریضی که قرار و آرام ندارد و ضعیف است . (از اقرب الموارد). رجوع به مذل و مذال شود. || فاش کننده ٔ راز. (منتهی الارب ). مفشی سر. (اقرب الموارد). رجوع به مذل شود. || سست . (منتهی الارب ): مذل ...
-
مخبول
لغتنامه دهخدا
مخبول . [ م َ ] (ع ص ) مصروع . (ناظم الاطباء). || پریشان عقل .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دلشده . (مهذب الاسماء). || (در اصطلاح عروض ) چون هر دو سبب این جزو [ یعنی مستفعلن ] بدین زحاف ناقص می شود و آنکه بنفس خویش مستثقل می آید...