مذبللغتنامه دهخدامذبل . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) پژمراننده . لاغرکننده .(آنندراج ). سست و ضعیف کننده . درهم شکننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از اذبال . رجوع به اذبال شود.
مدبللغتنامه دهخدامدبل . [ م ُ دَب ْ ب ِ ] (ع ص ) پیچنده ٔ بزرگ لقمه برای فروبردن . (آنندراج ). رجوع به تدبیل شود.
مدبوللغتنامه دهخدامدبول . [ م َ ] (ع ص ) لقمه ٔ پیچیده و بزرگ کرده برای فروبردن . (آنندراج ). نعت مفعولی است از دَبل . رجوع به دبل شود. || پیراسته شده . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || کودداده شده بر سرگین . (ناظم الاطباء). رجوع به مدبولة شود.
مذبوللغتنامه دهخدامذبول . [ م َ ] (ع ص ) خشک شده .فسرده شده . پژمرده گشته . درهم کشیده شده . (ناظم الاطباء).نعت مفعولی است از ذبل و ذبول . رجوع به ذبول شود.
مذبلةلغتنامه دهخدامذبلة. [ م ُ ب ِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مذبل . رجوع به مذبل شود. || ریح مذبله ؛ باد گرم که نبات را پژمرده گرداند. (منتهی الارب ).
مذبلةلغتنامه دهخدامذبلة. [ م ُ ب ِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مذبل . رجوع به مذبل شود. || ریح مذبله ؛ باد گرم که نبات را پژمرده گرداند. (منتهی الارب ).