مذبوبلغتنامه دهخدامذبوب . [ م َ ] (ع ص ) دیوانه . (منتهی الارب ). مجنون . (اقرب الموارد). || بعیر مذبوب ؛ شتر مگس مکیده . (از منتهی الارب ). اشتری مگس گرفته . (مهذب الاسماء). الذی اصابه الذباب . (متن اللغة).
مذببلغتنامه دهخدامذبب . [ م ُ ذَب ْ ب ِ ] (ع ص ) شتابان . (منتهی الارب ). مسرع . (اقرب الموارد): راکب مذبب ؛ سوار شتابنده ٔ تنها. (منتهی الارب ). راکب منفرد شتاب . (از اقرب الموارد). || ظماء مذبب ؛ تشنگی دراز که جهت آن از دور به سوی آب شتافته شود. (منتهی الارب ). تشنگی دراز که برای رفع آن راه
مضببلغتنامه دهخدامضبب . [ م ُ ض َب ْ ب َ ] (ع ص ) باب مضبب ، در که بر آن ضباب آهن باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). دری که بر آن گل میخ آهن باشد. (ناظم الاطباء).
مضببلغتنامه دهخدامضبب . [ م ُ ض َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که در سوراخ سوسمار آب ریزد تا بیرون آرد یا آن که بر سوراخ آن دست را بجنباند و حرکت دهد تا سوسمار به گمان مار، دم را برآرد تا بزند مار را پس آن کس بگیرد دم او را و شکار کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
مذبوبةلغتنامه دهخدامذبوبة. [ م َ بو ب َ ] (ع ص ) ارض مذبوبة؛زمین مگس ناک . (منتهی الارب ). کثیرةالذباب . (اقرب الموارد) (متن اللغة). مذبة. (متن اللغة). || طعام مذبوبة؛ طعامی که در آن مگس بود. (مهذب الاسماء).
مذبلغتنامه دهخدامذب . [ م ُ ذِب ب ] (ع ص ) مذبوب . مکان کثیرالذباب . (از المنجد). جای مگس ناک . رجوع به مذبوب شود.
مذبوبةلغتنامه دهخدامذبوبة. [ م َ بو ب َ ] (ع ص ) ارض مذبوبة؛زمین مگس ناک . (منتهی الارب ). کثیرةالذباب . (اقرب الموارد) (متن اللغة). مذبة. (متن اللغة). || طعام مذبوبة؛ طعامی که در آن مگس بود. (مهذب الاسماء).