خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مذبوح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مذبوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mazbuh ۱. گلوبریدهشده؛ سربریده.۲. (صفت) [مجاز] با تلاش زیاد و بیفایده.
-
جستوجو در متن
-
ذما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذماء] [قدیمی] zemā ۱. بقیۀ روح؛ باقی جان؛ رمق.۲. باقی جان در مذبوح؛ تشنج مذبوح پس از ذبح.
-
ذبیح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zabih ۱. مذبوح؛ گلوبریدهشده.۲. حیوانی که برای کشتن و قربانی کردن لایق باشد.۳. گوسفند کشتنی.۴. گوسفند قربانی.۵. لقب اسماعیل پسر حضرت ابراهیم؛ ذبیحالله.