لغتنامه دهخدا
مذح . [ م َ ذَ ] (ع اِ) انگبین گل انار دشتی . (منتهی الارب ). عسل جلنارالمظ الرمان البری . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به مذخ شود. || (اِمص ) اصطکاک و بهم سودگی دو ران در رفتن وکفتگی ما بین دو ران و دو سرین از سائیده شدن بهم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). احتراق بین