مذهبیلغتنامه دهخدامذهبی . [ م َ هََ ] (ص نسبی ) متدین . متشرع . مؤمن به مذهب . معتقد به شریعت و مذهبی که دارد. پای پند دستورها و آداب مذهب . متعصب در مذهب و عقیدت خویش . رجوع به مذهب شود. || مربوط به مذهب .- اشعار مذهبی ؛ اشعاری که درباره ٔ مذهب و اولیاء مذهب باشد
مذهبیدیکشنری فارسی به انگلیسیchurchgoer, devotional, divine, ecclesiastical, godly, religious, sacred, theological
مذهبیفرهنگ فارسی معین(مَ هَ) [ ع . ] (ص .) 1 - مربوط یا منسوب به مذهب . 2 - دیندار مؤمن و معتقد به مذهب .
مذهبیلغتنامه دهخدامذهبی . [ م َ هََ ] (ص نسبی ) متدین . متشرع . مؤمن به مذهب . معتقد به شریعت و مذهبی که دارد. پای پند دستورها و آداب مذهب . متعصب در مذهب و عقیدت خویش . رجوع به مذهب شود. || مربوط به مذهب .- اشعار مذهبی ؛ اشعاری که درباره ٔ مذهب و اولیاء مذهب باشد
مذهبیدیکشنری فارسی به انگلیسیchurchgoer, devotional, divine, ecclesiastical, godly, religious, sacred, theological
مذهبیفرهنگ فارسی معین(مَ هَ) [ ع . ] (ص .) 1 - مربوط یا منسوب به مذهب . 2 - دیندار مؤمن و معتقد به مذهب .
مذهبیلغتنامه دهخدامذهبی . [ م َ هََ ] (ص نسبی ) متدین . متشرع . مؤمن به مذهب . معتقد به شریعت و مذهبی که دارد. پای پند دستورها و آداب مذهب . متعصب در مذهب و عقیدت خویش . رجوع به مذهب شود. || مربوط به مذهب .- اشعار مذهبی ؛ اشعاری که درباره ٔ مذهب و اولیاء مذهب باشد
بدمذهبیلغتنامه دهخدابدمذهبی . [ ب َ م َ هََ ] (حامص مرکب ) بدکیشی . بددینی . الحاد. (فرهنگ فارسی معین ) : و انوشروان حکایت مزدک لعنه اﷲ و بدمذهبی او شنیده بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 86).