مذویلغتنامه دهخدامذوی . [ م ُذْ ] (ع ص ) گرما که پژمراند تره را. (آنندراج ). ذوی النبت ، ذبل : و اذواه الحر، أذبله . (متن اللغة). نعت است از اذواء.
مدوئیلغتنامه دهخدامدوئی . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان شهرستان کارزون ، در 25هزارگزی مشرق فهلیان و در مشرق کوه سفید در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 283 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصول
مدویلغتنامه دهخدامدوی . [ م ُ دَوْ وی ] (ع ص ) سرشیرخورنده . (منتهی الارب ). || ابر بارعد. (منتهی الارب ). سحاب مرعد. (اقرب الموارد). || امر مُدَوّ؛ کار پنهان . (منتهی الارب ). مغطی . (اقرب الموارد).
مدویلغتنامه دهخدامدوی . [ م ُدْ ] (ع ص ) مریض گرداننده . (آنندراج ). کسی و یا چیزی که بیمار میگرداند. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادواء. رجوع به ادواء شود. || طعام مُدْو؛ طعام بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مُدْو شود.
مضویلغتنامه دهخدامضوی . [ م َض ْ وا ] (ع اِ)روشن . باجه . ج ، مضاوی به معنی رواشن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مِضْواء و مضاوی شود.
مدولغتنامه دهخدامدو. [ م ِ ] (اِ) در تداول مردم کرمان ، سوسک قهوه ای رنگ بالدار. مدوک . رجوع به مدوک شود.