مذکورلغتنامه دهخدامذکور. [ م َ ] (ع ص ) ذکرشده . بیان شده . گفته شده . یادکرده شده . مزبور. نام برده . موصوف : از بد و نیک وز خطا و صواب چیست اندر کتاب نامذکور. ناصرخسرو.باد عیشت به خرمی موصوف باد روزت به خرمی مذکور. <p clas
مذکورفرهنگ فارسی عمید۱. ذکرشده؛ یادشده.۲. [قدیمی] مشهور؛ زبانزد؛ معروف.۳. (اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] معشوق.
افراییملغتنامه دهخداافراییم . [ اِ ] (اِخ ) نام پسر دوم یوسف و جد اعلای یکی از اسباط دوازده گانه است . (از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به کتاب مذکور و تاریخ گزیده صص 50 - 51 شود.
اقاصیصلغتنامه دهخدااقاصیص . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قِصّة. (اقرب الموارد) : حجاج بن یوسف را با لشکر انبوه و ساخته بمکه فرستاد چنانکه آن اقاصیص بشرح در تواریخ مذکور است . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 237). رجوع به قِصّة شود.
پروت ثیوسلغتنامه دهخداپروت ثیوس . [ پْرُ / پ ُ رُ ت ُ ] (اِخ ) نام پادشاه سکاهائی که در قرن هفتم قبل از میلاد در آذربایجان دولتی تشکیل کرده بودند نام مذکور در تاریخ هرودوت چنین آمده و اصل آن بارتاتوی است آسور حیّدین پادشاه آسور دختر خود را به او داد و بدین وسیله س
اکنافلغتنامه دهخدااکناف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کَنَف . (دهار) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ کنف ، به معنی پیرامون . جوانب . نواحی . (یادداشت مؤلف ). اطراف و جوانب و نواحی و حوالی و کنارها و کرانه ها. (ناظم الاطباء). اطراف و کنارها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ): ملت حق ر
رسایللغتنامه دهخدارسایل . [ رَ ی ِ ] (ع اِ) رَسائِل . ج ِ رساله . رساله ها و کتابها و کتابچه ها. (ناظم الاطباء) : جالینوس ... بی همتاتر بود در معالجت اخلاق و وی را در آن رسایلی است سخت نیکو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556).بدنثری و رسایل
مذکورلغتنامه دهخدامذکور. [ م َ ] (ع ص ) ذکرشده . بیان شده . گفته شده . یادکرده شده . مزبور. نام برده . موصوف : از بد و نیک وز خطا و صواب چیست اندر کتاب نامذکور. ناصرخسرو.باد عیشت به خرمی موصوف باد روزت به خرمی مذکور. <p clas
مذکورفرهنگ فارسی عمید۱. ذکرشده؛ یادشده.۲. [قدیمی] مشهور؛ زبانزد؛ معروف.۳. (اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] معشوق.
مذکورلغتنامه دهخدامذکور. [ م َ ] (ع ص ) ذکرشده . بیان شده . گفته شده . یادکرده شده . مزبور. نام برده . موصوف : از بد و نیک وز خطا و صواب چیست اندر کتاب نامذکور. ناصرخسرو.باد عیشت به خرمی موصوف باد روزت به خرمی مذکور. <p clas
نامذکورلغتنامه دهخدانامذکور. [ م َ ] (ص مرکب ) ذکرناشده . از قلم افتاده : از بد و نیک و از خطا و صواب چیست اندر کتاب نامذکور.ناصرخسرو.
مذکورفرهنگ فارسی عمید۱. ذکرشده؛ یادشده.۲. [قدیمی] مشهور؛ زبانزد؛ معروف.۳. (اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] معشوق.