مراجحةلغتنامه دهخدامراجحة. [ م ُ ج َ ح َ ] (ع مص ) نبرد کردن با کسی در اندازه ٔ چیزی . (از منتهی الارب ): راجحته فرجحته ؛ للمغالبه ؛ کنت أوزن منه . (از متن اللغة). || غالب آمدن . (آنندراج ). رجوع به معنی قبلی شود.
مراجعهلغتنامه دهخدامراجعه . [ م ُ ج ِ ع َ / ع ِ ] (از ع اِمص ) بازآمدن . بازگشت . برگشتن . || رجوع کردن . دوباره رجوع کردن . بازدید. مطالعه : مراجعه به کتاب .- مراجعه دادن ؛ رجوع دادن . حواله دادن .- مراجعه کردن
مراجعةلغتنامه دهخدامراجعة. [ م ُ ج َ ع َ ] (ع مص ) بازگردانیدن کسی را سخن . (از منتهی الارب ). اعاده ٔ کلام . (از متن اللغة). با کسی سخن وا گردانیدن . (فرهنگ خطی ): راجعه الکلام ؛ حاوره ایاه . (اقرب الموارد). و راجع الکلام مراجعة و رجاعاً؛ اعاده ، و راجعه ایاه ؛ عاوده . (متن اللغة). || بازگردید
مراجعةدیکشنری عربی به فارسیبازديد , تجديد نظر , رژه , نشريه , مجله , سان ديدن , بازديد کردن , انتقاد کردن , مقالا ت انتقادي نوشتن , بازبين , دوره کردن
hauntsدیکشنری انگلیسی به فارسیخالی از سکنه، امد و شد زیاد، محل اجتماع تبه کاران، مراجعه مکرر، امیزش، پاتوغ، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
hauntدیکشنری انگلیسی به فارسیپیروز باشید، امد و شد زیاد، محل اجتماع تبه کاران، مراجعه مکرر، امیزش، پاتوغ، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
مزاردیکشنری عربی به فارسیزياد رفت وامد کردن در , ديدارمکررکردن , پيوسته امدن به , امد وشد زياد , خطور , مراجعه مکرر , محل اجتماع تبه کاران , اميزش , دوستي , روحي که زياد بمحلي امد وشدکند , تردد کردن , پاتوق
مراجعهلغتنامه دهخدامراجعه . [ م ُ ج ِ ع َ / ع ِ ] (از ع اِمص ) بازآمدن . بازگشت . برگشتن . || رجوع کردن . دوباره رجوع کردن . بازدید. مطالعه : مراجعه به کتاب .- مراجعه دادن ؛ رجوع دادن . حواله دادن .- مراجعه کردن
مراجعهفرهنگ فارسی معین(مُ جَ عَ یا عِ) [ ع . مراجعة ] (مص ل .) رجوع کردن ، بازگشتن ، رفتن به جایی یا نزد کسی برای انجام کاری .
مراجعهلغتنامه دهخدامراجعه . [ م ُ ج ِ ع َ / ع ِ ] (از ع اِمص ) بازآمدن . بازگشت . برگشتن . || رجوع کردن . دوباره رجوع کردن . بازدید. مطالعه : مراجعه به کتاب .- مراجعه دادن ؛ رجوع دادن . حواله دادن .- مراجعه کردن