مرادتلغتنامه دهخدامرادت . [ م َ دَ ] (ع مص ) سرکش شدن . سرکشی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مرادة شود.
مرددلغتنامه دهخدامردد. [ م ُ رَدْ دَ ] (ع ص ) مرد دودله و سرگشته که بیرون شد کار نداند. (منتهی الارب ). حائر بائر. (متن اللغة). دودل . دو دله . که اسیر شک و تردید است . که مصمم نیست . که بر کاری استوار نیست . مردد شدن ؛ به تردید افتادن .|| بی قرار. ناپایدار. بی ثبات . متردد. (ناظم الاطباء
مرددلغتنامه دهخدامردد. [ م ُ رَدْ دِ ] (ع ص ) بسیار گرداننده . || کسی که تردید می کند. (ناظم الاطباء).
مردددیکشنری فارسی به انگلیسیambivalent, dubious, hesitant, indecisive, infirm, oscillator, scrupulous, shaky, skeptically, timid, uncertain, undecided, vacillating, waverer, weak-minded
مرادتپهلغتنامه دهخدامرادتپه . [ م ُ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران . در 84هزارگزی جنوب غربی کرج بر سر راه اشتهارد به بوئین ، در جلگه واقع و دارای 300 تن سکنه است . آبش از قنات لب شور تأمین م
نامرادی بردنلغتنامه دهخدانامرادی بردن . [ م ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ناکامی کشیدن . حسرت کشیدن . تحمل رنج و نومیدی کردن : اگر هرچه باشد مرادت خوری ز دوری بسی نامرادی بری .سعدی .
باغ مرادلغتنامه دهخداباغ مراد. [ غ ِ م ُ ] (اِخ ) نام باغی به هرات . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) : روزی در باغ مراد، عبیدخان [ ازبک ] و سونجک محمد سلطان بزمی آراسته بصحبت مشغول بودند. (عالم آرای عباسی ص 50).جنات که هشت است دو چندان شو
سست مهارلغتنامه دهخداسست مهار. [ س ُ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از رام و مطیع بودن . (برهان ) (آنندراج ). مطیع و رام و فرمانبردار. (ناظم الاطباء) : با مرادت سپهر سست مهاربا حسودت زمانه سخت لگام . انوری . || کنایه از مردم بی استعداد و ناقابل
بی مرادیلغتنامه دهخدابی مرادی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) ناکامی . نامرادی : ... و سببی دیگر آنستکه طبیب را پیوسته سخن درد و بیماری وقی و اسهال ... باید شنید و آنرا جواب خوش باید داد.این همه انواع بی مرادی است و کسی را که چندین بی مرادی باید کشید اگر بیمار نشود عجب باشد. (ذخیره
گورخانهلغتنامه دهخداگورخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مقبره و مدفن . (آنندراج ). قبر و گور. (ناظم الاطباء). دخمه . مشهد. قبرستان : ناؤوس ؛ گورخانه ٔ مغان . (دهار) : و اندر وی [ دربیکند به ماوراءالنهر ] گنبد گورخانه هاست ، که از بخارا آن
مرادتپهلغتنامه دهخدامرادتپه . [ م ُ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران . در 84هزارگزی جنوب غربی کرج بر سر راه اشتهارد به بوئین ، در جلگه واقع و دارای 300 تن سکنه است . آبش از قنات لب شور تأمین م