مراسملغتنامه دهخدامراسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) و مراسیم ، ج ِ مرسوم به معنی مکتوب است . (از اقرب الموارد). رجوع به مرسوم و مراسیم شود. || در حدیث : لیث الذکر من مراسم اللسان ، مثل اینکه مراسم جمع رسم باشد. (از ناظم الاطباء). || ج ِ مرسوم ، به معنی مرسوم ها. آداب . آیین ها. (از فرهنگ فارسی معین )
مراسیملغتنامه دهخدامراسیم . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مرسوم به معنی کتاب مطبوع است . (از متن اللغة). ج ِ مرسوم ، به معنی مکتوب است و عامه مراسم و مراسیم را به مکاتیب ولاة اختصاص داده اند. (از اقرب الموارد). فرامین و مکاتیب بزرگان و امراء : من خود [مقریزی ] مشاهده کردم مراسیمی ک
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) رومی (شیخ ...) یکی از کبار مشایخ قادریه . مولد وی طوسیه . او پس از فراغت از تحصیل علوم در قسطمونی بسائقه ٔ دعوت معنوی شیخ عبدالقادر گیلانی عزیمت بغداد کرد و به تصفیه و تزکیه ٔ باطن پرداخت و با لقب «پیر ثانی » به ارشاد ساکنان آناطولی و روم ایلی مأمور ش
استانبوللغتنامه دهخدااستانبول . [ اِ تام ْ ] (اِخ ) استامبول . اسلامبول . اسطمبول . اسطنبول . قسطنطنیه . قسطنطینیه . بوزنطیا . سابقاً پایتخت دولت عثمانی و یکی از مشهورترین بلاد عالم است . موقع و تقسیمات این شهر باعظمت از چهار قسمت عمده تشکیل شده :1 - خود استا
مراسملغتنامه دهخدامراسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) و مراسیم ، ج ِ مرسوم به معنی مکتوب است . (از اقرب الموارد). رجوع به مرسوم و مراسیم شود. || در حدیث : لیث الذکر من مراسم اللسان ، مثل اینکه مراسم جمع رسم باشد. (از ناظم الاطباء). || ج ِ مرسوم ، به معنی مرسوم ها. آداب . آیین ها. (از فرهنگ فارسی معین )
مراسملغتنامه دهخدامراسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) و مراسیم ، ج ِ مرسوم به معنی مکتوب است . (از اقرب الموارد). رجوع به مرسوم و مراسیم شود. || در حدیث : لیث الذکر من مراسم اللسان ، مثل اینکه مراسم جمع رسم باشد. (از ناظم الاطباء). || ج ِ مرسوم ، به معنی مرسوم ها. آداب . آیین ها. (از فرهنگ فارسی معین )
برگة برگزاری مراسمbanquet event order,function sheetواژههای مصوب فرهنگستانبرگهای حاوی دستورالعمل و ضوابط کامل و دقیق برگزاری ضیافتها و جلسات و دیگر مراسمها در مهمانخانه