مراقبت کردن

مترادف

مواظبت کردن، نگهداری کردن، حفاظت کردن، حراست کردن، نگهبانی دادن

جست‌وجوی دقیق

مراقبت کردن

لغت‌نامه دهخدا

مراقبت کردن . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه داشتن . (یادداشت مؤلف ). نگهبانی ونگهداری کردن . || مواظبت کردن . پاییدن .

مراقبت کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

مواظبت کردن، نگهداری کردن، حفاظت کردن، حراست کردن، نگهبانی دادن

مراقبت کردن

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ، مواظبت کردن، پرستاری کردن، بالاسرِ ِکسی بودن، پاییدن، نظارت کردن، هدایت کردن، حفاظت کردن، نوازش کردن، به‌نازپروردن باد زدن

جست‌وجوی هم‌آوا

مراقبت

مراقبت . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ ] (ازع اِمص ) مراقبة در تمام معانی . رجوع به مراقبة و نیز مراقبه شود. || مواظبت : چون صاحب رای بر این نسق به مراقبت احوال خود پرداخت در همه ٔ اوقات گزاردن کارها در قبضه ٔ تصرف خود تواند داش

مراقبت

فرهنگ فارسی عمید

۱. نگهبانی کردن؛ زیر نظر قرار دادن.۲. دیدبانی؛ نگهبانی.۳. (تصوف) توجه کامل داشتن سالک نسبت به حق.

مراقبت

دیکشنری فارسی به عربی

مراقبة , نظر

مراقبت

فرهنگ فارسی معین

(مُ قِ بَ) [ ع . مراقبة ] (مص . ل .) 1 - نگاهبانی . 2 - دیده بانی کردن .

مراقبت

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. پاس، ترصد، ترقب، توجه، تیمارداشت، حفاظت، دقت، دیدهبانی، رعایت، محارست، مراعات، مواظبت، ناظری، نظارت، نگاهبانی، نگهداری، نیوشه ۲. نگهبانی کردن ۳. مواظبت کردن