مراقب پروازair traffic controllerواژههای مصوب فرهنگستانفرد مسئول هدایت هواپیما از دور و نظارت بر پرواز آن
مراقبلغتنامه دهخدامراقب . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نگرنده . مواظبت کننده . مواظب . ناظر. نگران . که می پاید و مراقبت میکند : رو مراقب باش بر احوال خویش نوش بین در داد و اندر ظلم نیش . مولوی .مدتی زن شد مراقب هر دو راتا که شان فرصت نیف
مراکبلغتنامه دهخدامراکب . [ م َ ک ِ] (ع اِ) آن چیزها که بر آنها سوار شوند. (غیاث اللغات ). مَرْکَب . (منتهی الارب ). حیوان یا وسائلی که بر آنها سوار شوند و طی طریق کنند، اعم از اسب یا کشتی .رجوع به مرکب شود : بفرموده تا به وجه اعظام و احترام با ساز و عدت و آلت و اهبت و
مراقبدیکشنری عربی به فارسینگهدار , نگهبان , حافظ , اگاهي دهنده , انگيزنده , گوشيار , به علا ءم رمزي مخابراتي گوش دادن , مبصر , مشاهده کننده , مراقب , پيرو رسوم خاص , سرپرست , ولي , رءيس , ناظر , قراول , بازرس
مراقبت پروازair traffic controlواژههای مصوب فرهنگستانعمل هدایت هواپیما از دور و نظارت بر پرواز آن در مسیرهای تعیینشده
سامانۀ نشانفرست راداری مراقبت پروازair traffic control radar beacon system, ATCRBSواژههای مصوب فرهنگستاننشانفرستهایی در طول راههای هوایی که اطلاعاتی نظیر شناسه (identity) و موقعیت و سطح پرواز را از تراپاسخگر هواگردها دریافت میکنند
واگذاری هواگَردhandover 2, aircraft handover, handoffواژههای مصوب فرهنگستانفرایند انتقال نظارت یک هواگَرد، از یک مراقب پرواز به مراقب پرواز دیگر
نوبتدهیsequencingواژههای مصوب فرهنگستانمشخص کردن ترتیب دقیق نشست یا برخاست هواگَردها توسط مراقب پرواز
پایان خدمات راداریradar service terminatedواژههای مصوب فرهنگستاندر مراقبت پرواز، عبارتی که مراقب پرواز فرودگاه با اعلام آن به خلبان اطلاع میدهد که در هنگام تماس راداری، خدمات راداری، دیگر برای او فراهم نیست
اطلاعات ردیابی راداریradar tracking informationواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی برای آگاه کردن هواگرد از اهداف راداری مشاهدهشده بر روی صفحۀ رادار مراقب پرواز که ممکن است نشاندهندۀ وضعیت خطرناکی باشد
خدمات اطلاعات راداریradar information serviceواژههای مصوب فرهنگستاندر مراقبت پرواز، اطلاعاتی که مراقب پرواز دربارۀ جهت پرواز، (heading) و فاصله و سطح پرواز، بدون هیچ توصیهای، در اختیار خلبان قرار میدهد
مراقبلغتنامه دهخدامراقب . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نگرنده . مواظبت کننده . مواظب . ناظر. نگران . که می پاید و مراقبت میکند : رو مراقب باش بر احوال خویش نوش بین در داد و اندر ظلم نیش . مولوی .مدتی زن شد مراقب هر دو راتا که شان فرصت نیف
مراقبدیکشنری عربی به فارسینگهدار , نگهبان , حافظ , اگاهي دهنده , انگيزنده , گوشيار , به علا ءم رمزي مخابراتي گوش دادن , مبصر , مشاهده کننده , مراقب , پيرو رسوم خاص , سرپرست , ولي , رءيس , ناظر , قراول , بازرس
مراقبلغتنامه دهخدامراقب . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نگرنده . مواظبت کننده . مواظب . ناظر. نگران . که می پاید و مراقبت میکند : رو مراقب باش بر احوال خویش نوش بین در داد و اندر ظلم نیش . مولوی .مدتی زن شد مراقب هر دو راتا که شان فرصت نیف
نامراقبلغتنامه دهخدانامراقب . [ م ُ ق ِ ] (ص مرکب ) که مراقب و مواظب نیست . غیرمراقب . مقابل مراقب . رجوع به مراقب شود.
اصحاب مراقبلغتنامه دهخدااصحاب مراقب . [ اَ ب ِ م ُ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طایفه ای از اهل شهود در تداول متصوفه . رجوع به شهود و اهل شهود شود.
مراقبدیکشنری عربی به فارسینگهدار , نگهبان , حافظ , اگاهي دهنده , انگيزنده , گوشيار , به علا ءم رمزي مخابراتي گوش دادن , مبصر , مشاهده کننده , مراقب , پيرو رسوم خاص , سرپرست , ولي , رءيس , ناظر , قراول , بازرس