مراکلةلغتنامه دهخدامراکلة. [ م ُ ک َ ل َ ] (ع مص ) پای با کسی زدن . (زوزنی ). با پا زدن به کسی : راکل الصبی صاحبه ؛ تضاربا بالارجل . (از متن اللغة).
پایلغتنامه دهخداپای . (اِ) پا باشد و بعربی رِجل خوانند. (برهان ). قدم : زکین تند گشت و برآمد ز جای ببالای جنگی درآورد پای . فردوسی .وز آن پس چنین گفت با رهنمای که اورا هم اکنون ز تن دست و پای ببرید تا او بخون کیان چو ب