مربلغتنامه دهخدامرب . [ م َ رَب ب ] (ع اِ) محل و جای اقامت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || مجمع. محل . (اقرب الموارد).کلوب . (از متن اللغة). باشگاه و محل اجتماع مردم . || (ص ) زمین گیاه ناک . (منتهی الارب ): ارض کثیرةالنبات ؛ زمین پرگیاه . (اقرب الموارد). مرباب . مَرَبَ
مریبلغتنامه دهخدامریب . [ م ُ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارابة. در شک افکننده . رجوع به ِارابة شود. || صاحب شک وتهمت . (منتهی الارب ). بشک شده : ... واننا لفی ة شک ّ مِمّ̍ا تدعونا اًلیه مریب . (قرآن 62/11).
مريبدیکشنری عربی به فارسیداراي دومعني , داراي ابهام , دو پهلو , نامعلوم , مثل ماهي , ماهي دار , مورد ترديد , مشکوک
مُّرِيبٍفرهنگ واژگان قرآنشك كننده (کلمه مريب اسم فاعل از ارابه ميباشد که به معناي القاء شبهه در قلب است ، و اگردر عبارت "إِنَّهُمْ لَفِي شَکٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ" شک را با اين کلمه توصيف کرده به منظور تاکيد همان شک است ، مانند ظلا ظليلا و حجابا مستورا و حجرا محجورا و امثال آن )
مآربلغتنامه دهخدامآرب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَأرَبَة. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). نیازها. حاجتها : قال هی عصای اتوکؤا علیها و اهش بها علی غنمی و لی فیها مآرب اخری . (قرآن 18/20). دیگری
مروبلغتنامه دهخدامروب . [ م ِرْ وَ ] (ع اِ) خنور یا مشک شیر خوابانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ماست دان . محقن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، مَراوِب . (ناظم الاطباء).
مرباجاتلغتنامه دهخدامرباجات . [ م ُ رَب ْ با ] (اِ) انواع مرباها. از مربا + جات (کلمه ٔ هندی به معنی گروه و قوم ). (از یادداشتهای مؤلف ).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م َ با ] (ع اِ) جائی که در آن تربیت می کنند و می پرورانند. (ناظم الاطباء). پرورشگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م َ بی ی ] (ع ص ) پرورش داده شده و پرورده شده و افزون شده . (ناظم الاطباء).
مرباللغتنامه دهخدامربال . [ م ِ ] (ع ص ) ارض مربال ؛ زمین ربل ناک . (منتهی الارب ). زمینی که ربل رویاند. زمین پرگیاه . (از متن اللغة). رجوع به رَبل شود.
مرباءلغتنامه دهخدامرباء. [ م ِ ] (ع اِ) مرقاة. (اقرب الموارد)(متن اللغة). نردبان . نردبام . رجوع به مَرباء شود.
اشکوریةلغتنامه دهخدااشکوریة. [ اِ ک َ ی َ ] (مرب ، اِ) ماده ٔ زجاجی که در سطح فلزات مذاب یافت میشود. کف : و یعرف بالاشکوریة خبث الحدید. (از دزی ج 1 ص 25).
هجانلغتنامه دهخداهجان . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) برگزیده از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برگزیده و خالص و پاک از هرچیزی . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). گویند: «خیار کل شی ٔ هجانه ». و از گفتار علی است : هذا جنای و هجانه فی
ملغتنامه دهخدام . (حرف ) حرف بیست و هشتم ازالفبای فارسی و حرف بیست و چهارم از الفبای ابتثی (حروف هجای عربی که به ترتیب الف . ب . ت . ث آید، مقابل ابجدی ) و حرف سیزدهم از الفبای ابجدی است و در حساب جمل آن را به چهل دارند و آنرا میم گویند و بدینسان نویسند: «م « »مَ» «َمَ« »َم » مانند: آدم ،
ابوالفتحلغتنامه دهخداابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُسْتی . علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نظام الدین شاعر مشهور. ابن خلکان گوید: او صاحب طریقتی انیقه و تجنیسی انیس و بدیعالتأسیس است و از گفته های اوست : من اصلح فاسده ارغم حاسده . من اطاع غضبه اضاع ادبه . عادات الساد
مرباجاتلغتنامه دهخدامرباجات . [ م ُ رَب ْ با ] (اِ) انواع مرباها. از مربا + جات (کلمه ٔ هندی به معنی گروه و قوم ). (از یادداشتهای مؤلف ).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م َ با ] (ع اِ) جائی که در آن تربیت می کنند و می پرورانند. (ناظم الاطباء). پرورشگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م َ بی ی ] (ع ص ) پرورش داده شده و پرورده شده و افزون شده . (ناظم الاطباء).
مرباللغتنامه دهخدامربال . [ م ِ ] (ع ص ) ارض مربال ؛ زمین ربل ناک . (منتهی الارب ). زمینی که ربل رویاند. زمین پرگیاه . (از متن اللغة). رجوع به رَبل شود.
مرباءلغتنامه دهخدامرباء. [ م ِ ] (ع اِ) مرقاة. (اقرب الموارد)(متن اللغة). نردبان . نردبام . رجوع به مَرباء شود.