مربوثلغتنامه دهخدامربوث . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده از حاجت . (منتهی الارب ). منع کرده شده . (ناظم الاطباء). جلوگیری کرده شده و بازداشته شده . (از متن اللغة). ربیث .(اقرب الموارد) (متن اللغة). مربّث . (اقرب الموارد).
مربوطلغتنامه دهخدامربوط. [ م َ ] (ع ص ) بسته . (منتهی الارب ). محکم کرده و بسته شده . (از اقرب الموارد). بند کرده شده . || متعلق . منسوب . (ناظم الاطباء). وابسته . ربط داده شده .- مربوط بودن با کسی ؛ با او پیوستگی یا دوستی یا آمد و رفت داشتن . با وی در ارتباط بودن
مربوطدیکشنری فارسی به انگلیسیapplicable, apropos, concerned, materials, germane, pertinent, regarding, relative, relevant
اسکولاستیکفرهنگ فارسی عمید۱. مدرسهای؛ مربوط به مدرسه؛ درسی.۲. مربوط به مدرسههای قرون وسطی.۳. (اسم) (فلسفه) شعبهای از فلسفه که در قرون وسطی در مدرسهها و دیرهای وابسته به کلیسا تدریس میشد و بیشتر جنبۀ مذهبی داشت.
آموزشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط آموزشی، تربیتی، دانشگاهی، مکاتبهای، مدرسهای مربوط به مدرسه فرهنگی، علمی آموزنده، موعظهآمیز آموختنی، آموزگار، عالمانه عمومی
مربوطلغتنامه دهخدامربوط. [ م َ ] (ع ص ) بسته . (منتهی الارب ). محکم کرده و بسته شده . (از اقرب الموارد). بند کرده شده . || متعلق . منسوب . (ناظم الاطباء). وابسته . ربط داده شده .- مربوط بودن با کسی ؛ با او پیوستگی یا دوستی یا آمد و رفت داشتن . با وی در ارتباط بودن
مربوطدیکشنری فارسی به انگلیسیapplicable, apropos, concerned, materials, germane, pertinent, regarding, relative, relevant
مربوطلغتنامه دهخدامربوط. [ م َ ] (ع ص ) بسته . (منتهی الارب ). محکم کرده و بسته شده . (از اقرب الموارد). بند کرده شده . || متعلق . منسوب . (ناظم الاطباء). وابسته . ربط داده شده .- مربوط بودن با کسی ؛ با او پیوستگی یا دوستی یا آمد و رفت داشتن . با وی در ارتباط بودن
نامربوطلغتنامه دهخدانامربوط. [ م َ ] (ص مرکب ) بی ربط. بیهوده . نامناسب . بی مناسبت . (ناظم الاطباء). که بهم ربط ندارد : چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت ، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده . (سندبادنامه ص 86
مقامات مربوطدیکشنری فارسی به عربیالجهات المعنية ، الجهات ذووالعلاقة ، السلطات المختصة ، السلطات المعنية