مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م َ با ] (ع اِ) جائی که در آن تربیت می کنند و می پرورانند. (ناظم الاطباء). پرورشگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م َ بی ی ] (ع ص ) پرورش داده شده و پرورده شده و افزون شده . (ناظم الاطباء).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ ] (ع ص )آن که به بیشی خرید نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). من یأتی الرباء. (متن اللغة). || نعت فاعلی است از ارباء. (متن اللغة). رجوع به ارباء شود.
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ رَب ْ با ] (ع ص ، اِ) پرورده . (مهذب الاسماء). تربیت کرده شده . پرورده شده . (غیاث اللغات ). پروریده . تربیت کرده . برآمده . برآورده . (یادداشت مرحوم دهخدا). نعت مفعولی است از تربیت به معنی پروردن . رجوع به تربیت شود. || به رب ّ پرورده . (منتهی الارب ). عمل آورده
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ رَب ْ بی ] (ع ص ) پرورنده . تربیت کننده . پرورش دهنده : مربی الفضلا محب الاتقیا. (گلستان ). یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را میگفت . (گلستان ).دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین که قاضییی به از او آسمان ندارد یاد. <p class="auth
حافلةدیکشنری عربی به فارسیگذرگاه , مسير عمومي , کالسکه , واگن راه اهن , مربي ورزش , رهبري عمليات ورزشي را کردن , معلمي کردن
coachدیکشنری انگلیسی به فارسیمربی، اتوبوس، کالسکه، مربی ورزش، واگن راه اهن، خانه متحرک، معلمی کردن، رهبری عملیات ورزشی را کردن
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م َ با ] (ع اِ) جائی که در آن تربیت می کنند و می پرورانند. (ناظم الاطباء). پرورشگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م َ بی ی ] (ع ص ) پرورش داده شده و پرورده شده و افزون شده . (ناظم الاطباء).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ ] (ع ص )آن که به بیشی خرید نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). من یأتی الرباء. (متن اللغة). || نعت فاعلی است از ارباء. (متن اللغة). رجوع به ارباء شود.
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ رَب ْ با ] (ع ص ، اِ) پرورده . (مهذب الاسماء). تربیت کرده شده . پرورده شده . (غیاث اللغات ). پروریده . تربیت کرده . برآمده . برآورده . (یادداشت مرحوم دهخدا). نعت مفعولی است از تربیت به معنی پروردن . رجوع به تربیت شود. || به رب ّ پرورده . (منتهی الارب ). عمل آورده
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ رَب ْ بی ] (ع ص ) پرورنده . تربیت کننده . پرورش دهنده : مربی الفضلا محب الاتقیا. (گلستان ). یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را میگفت . (گلستان ).دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین که قاضییی به از او آسمان ندارد یاد. <p class="auth
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م َ با ] (ع اِ) جائی که در آن تربیت می کنند و می پرورانند. (ناظم الاطباء). پرورشگاه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م َ بی ی ] (ع ص ) پرورش داده شده و پرورده شده و افزون شده . (ناظم الاطباء).
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ ] (ع ص )آن که به بیشی خرید نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). من یأتی الرباء. (متن اللغة). || نعت فاعلی است از ارباء. (متن اللغة). رجوع به ارباء شود.
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ رَب ْ با ] (ع ص ، اِ) پرورده . (مهذب الاسماء). تربیت کرده شده . پرورده شده . (غیاث اللغات ). پروریده . تربیت کرده . برآمده . برآورده . (یادداشت مرحوم دهخدا). نعت مفعولی است از تربیت به معنی پروردن . رجوع به تربیت شود. || به رب ّ پرورده . (منتهی الارب ). عمل آورده
مربیلغتنامه دهخدامربی . [ م ُ رَب ْ بی ] (ع ص ) پرورنده . تربیت کننده . پرورش دهنده : مربی الفضلا محب الاتقیا. (گلستان ). یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را میگفت . (گلستان ).دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین که قاضییی به از او آسمان ندارد یاد. <p class="auth