مرةلغتنامه دهخدامرة. [ م َرْ رَ ] (ع اِ) یک بار انجام دادن کاری . (از اقرب الموارد).یک بار. (دهار). یک دفعه . ج ، مَرّ، مِرار، مِرَر، مُرور، مَرّات . (اقرب الموارد).- ذات مرة ؛ یک بار. (ناظم الاطباء).- مرة جیش و مرة عیش ؛ گاه جنگ و گاه
مرةلغتنامه دهخدامرة. [ م ِرْ رَ ] (ع اِ) توانائی و استواری اندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالتی که چیزی بر آن استمرار یابد. ج ، مِرَر. جج ، اَمرار. (اقرب الموارد). || قوت و شدت و توانائی . (از اقرب الموارد). توان . (نصاب ). قوت . (مجمل اللغة). نیرو. (دهار) :</s
مرةلغتنامه دهخدامرة. [ م ِرْ رَ ] (ع مص ) غلبه کردن خِلطِ «مِرَّة» بر کسی ، و فعل آن بصورت مجهول بکار رود و چنین شخصی را ممرور نامند. (از اقرب الموارد). مَرّ. و رجوع به مر شود.
مرئیةلغتنامه دهخدامرئیة. [ م َ ی َ ] (ع ص ) مُرء. ماده شتر که اثر باران بر پستانش دیده شود. (منتهی الارب ).
مرحلغتنامه دهخدامرح . [ م َ رَ ] (ع مص ) نشاطی شدن . (ترجمان علامه جرجانی ص 87) (دستور الاخوان ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بالا گرفتن نشاط و فرح شادمانی بحدی که شخص از حد خود تجاوز کند و متبخترمختال شود . (از اقرب الموارد). مراح . (متن اللغة). ن
ذات مرةلغتنامه دهخداذات مرة. [ ت َ م َر رَ تن ] (ع ق مرکب ) در یک باری . (قاضی خان بدر محمد دهار). کرتی . نوبتی .
لعبة مرةلغتنامه دهخدالعبة مرة. [ ل ُ ب َ ت ِ م ُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) المستعجلة. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
آخر مرةدیکشنری عربی به فارسیبازپسين , پسين , اخر , اخرين , اخير , نهاني , قطعي , دوام داشتن , دوام کردن , طول کشيدن , به درازا کشيدن , پايستن
مرهلغتنامه دهخدامره . [ م َ رِه ْ ] (ع ص ) نعت است مصدر مَرَه را. رجوع به مَرَه شود. || رجل مره الفؤاد؛ مرد بیماردل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دخمرةلغتنامه دهخدادخمرة. [ دَ م َ رَ ] (ع مص ) پر کردن مشک را. || پنهان کردن و پوشیدن چیزی را. (منتهی الارب ).
عمرةلغتنامه دهخداعمرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) بنت علقمه ٔ حارثیة. از زنان شجاع و دلیر بود که در غزوه ٔ احد با همسرش که از بنی عبدالدار بود شرکت کرد. رجوع به سیره ٔ ابن هشام ، الاغانی و اعلام النساء شود.
دغمرةلغتنامه دهخدادغمرة. [ دَ م َ رَ ] (ع اِمص ) بدخوئی . (منتهی الارب ). شراست و بدی خلق و خوی : فی خلقه دغمرة؛در خوی او شر است و لؤم است . (از اقرب الموارد).