مرتزملغتنامه دهخدامرتزم . [ م ُ ت َ زَ ] (ع اِ) ترکته بالمرتزم ؛ گذاشتم او را دوسیده بر زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة)؛ ألصَقْتُه ُ بالارض . (اقرب الموارد)؛ نقش زمینش کردم .