مردرولغتنامه دهخدامردرو. [ م َ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) راه . راه تنگ و معبر و گذرگاه . (ناظم الاطباء).
مردراییلغتنامه دهخدامردرایی . [ م َ ] (حامص مرکب ) با رأی و همت مرد. مردانگی . مردی : زن افکندن نباشد مردرایی خودافکن باش اگر مردی نمائی .نظامی (خسرو و شیرین ص 51).
میردریالغتنامه دهخدامیردریا. [ دَرْ ] (اِ مرکب ) میربحر. امیربحر. امیر دریا. دریاسالار. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به میربحر شود.
مردریلغتنامه دهخدامردری . [ م ُ دَ ] (اِ مرکب ) مرده ریگ . میراث . ترکه . ماترک . رجوع به مرده ریگ شود : وز آن مردری تاج شاهنشهی ترا شد سر از جنگ جستن تهی . فردوسی .بپرهیز از این گنج آراسته وزین مردری تاج و این خواسته . <p c
قرارگیری سنتیmissionary positionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قرارگیری که در آن مرد روی زن قرار میگیرد و دو طرف چهرهبهچهره هستند متـ . قرارگیری متعارفconventional position قرارگیری مردرو man-on-top position