مردلغتنامه دهخدامرد. [ م َ ] (اِ) انسان نرینه . آدمیزاد نر. جنس نر از انسان . نوع نر از آدمی . مقابل زن که نوع ماده است . (ناظم الاطباء) : مردیش مردمیش را بفریفت مرد بود از دم
برجاسفرهنگ فارسی عمید / قربانزادههدف؛ نشانۀ تیر؛ آماجگاه: ◻︎ کسان مرد راه خدا بودهاند / که برجاس تیر بلا بودهاند (سعدی۱: ۲۹۰).
قدم زدنلغتنامه دهخداقدم زدن . [ ق َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از راه رفتن . (آنندراج ). آهسته راه رفتن نه برای کاری بلکه تنها برای گشتن . راه رفتن که قصدی در آن جز خود راه رفتن ن