مرز فرهنگی ـ سیاسیcultural-political boundaryواژههای مصوب فرهنگستانمرزی سیاسی که فرهنگهای مختلف را از هم جدا میکند
فرهنگ مردمfolkloreواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ آداب و رسوم تودۀ مردم و افسانهها و تصنیفهای عامیانه
فرهنگ مرگdeath cultureواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از ارزشها و شعائر و مناسک مرتبط با مرگ که در هر جامعه ویژگیهای مشخص خود را دارد
فرهنگلغتنامه دهخدافرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشی
مقامرلغتنامه دهخدامقامر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) به گرو بازنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قمارباز و حریف . (آنندراج ) (غیاث ).قمارکننده . قمارباز. (از ناظم الا
کله منارلغتنامه دهخداکله منار. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ م َ ] (اِ مرکب ) مناری که در آن کله ٔ دزدان و رهزنان را چینند برای عبرت گرفتن باقی ماندگان آنها. (آنندراج ). ستون و یا برجی که در ک
شنگلغتنامه دهخداشنگ .[ ش َ ] (ص ) شاهد شوخ و ظریف و شیرین حرکات و خوب و نیک و زیبا. (برهان ). شوخ و بی حیا. (رشیدی ) (انجمن آرا). شاهدی را گویند که مطبوع حرکات بود و شوخ چشم .
سنگلغتنامه دهخداسنگ . [ س َ ] (اِ) سنگ در پهلوی به معنی ارزش و قیمت آمده «تاوادیا هَ . 164» . معروف است و به عربی حجر خوانند. (از برهان ). حجر. صخره . (ترجمان القرآن ترتیب عادل