مرزبندیلغتنامه دهخدامرزبندی . [ م َ ب َ ] (حامص مرکب ) حاشیه بندی در باغ و باغچه و مزرعه . کردوبندی .- مرزبندی کردن ؛ حاشیه های برآمده بر قطعات زمین مزروع برآوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). کرت پندی . کرت بندی . تقسیم کردن زمین زراعتی به قطعات کوچک .
مرزبندیفرهنگ فارسی عمید۱. تعیین کردن مرز.۲. (کشاورزی) ساختن و برآوردن کناره و حد در قطعههای زمین زراعتی.
کژحوزهgerrymander 1واژههای مصوب فرهنگستانحوزه یا مرزبندی یا الگویی برای مرزبندی که بهسبب کژحوزهبندی به وجود آمده باشند
مرزبندیلغتنامه دهخدامرزبندی . [ م َ ب َ ] (حامص مرکب ) حاشیه بندی در باغ و باغچه و مزرعه . کردوبندی .- مرزبندی کردن ؛ حاشیه های برآمده بر قطعات زمین مزروع برآوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). کرت پندی . کرت بندی . تقسیم کردن زمین زراعتی به قطعات کوچک .
مرزبندیفرهنگ فارسی عمید۱. تعیین کردن مرز.۲. (کشاورزی) ساختن و برآوردن کناره و حد در قطعههای زمین زراعتی.
مرزبندیلغتنامه دهخدامرزبندی . [ م َ ب َ ] (حامص مرکب ) حاشیه بندی در باغ و باغچه و مزرعه . کردوبندی .- مرزبندی کردن ؛ حاشیه های برآمده بر قطعات زمین مزروع برآوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). کرت پندی . کرت بندی . تقسیم کردن زمین زراعتی به قطعات کوچک .
مرزبندیفرهنگ فارسی عمید۱. تعیین کردن مرز.۲. (کشاورزی) ساختن و برآوردن کناره و حد در قطعههای زمین زراعتی.