مرهطلغتنامه دهخدامرهط. [ م ُ رَهَْ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترهیط. رجوع به ترهیط شود. || رجل مرهطالوجه ؛مرد آماسیده روی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نسخۀ ناطقcomposite print, married print, composite 3, composite masterواژههای مصوب فرهنگستاننسخهای از فیلم با صدا و تصویر همزمان
مرحضلغتنامه دهخدامرحض . [ م ُ ح َ ] (ع ص ) ثوب مرحض ؛ جامه ٔ شسته . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است از ارحاض . رجوع به ارحاض و نیز رجوع به مرحّض شود.
مرحضلغتنامه دهخدامرحض . [ م ُ رَح ْ ح َ ] (ع ص ) غسل داده شده . شسته شده . (از متن اللغة). نعت مفعولی است از ترحیض . رجوع به ترحیض شود.
مرعثلغتنامه دهخدامرعث . [ م ُ رَع ْ ع َ ] (ع ص ) دیک مرعث ؛ خروس دارای رعثة و ریش . || صبی مرعث ؛ کودک قرط وگوشواره دار. (از اقرب الموارد) (از ناظم االاطباء).
مرعثلغتنامه دهخدامرعث . [م ُ رَع ْ ع َ ] (اِخ ) نام شاعری . (منتهی الارب ). لقب بشاربن برد فارسی شعوبی است . (یادداشت مرحوم دهخدا).