مرواریدیلغتنامه دهخدامرواریدی . [ م ُرْ ] (اِخ ) شاعری باستانی . اسدی در لغت فرس ذیل کلمه ٔلامه بیت زیر را از او بشاهد آورده است : پیراهن لؤلئی به رنگ کامه وان کفش دریده و بسر برلامه .اسدی .
مرواریدیلغتنامه دهخدامرواریدی . [ م ُرْ ] (ص نسبی ) مرواریدین . منسوب به مروارید. چون مروارید. مانند مروارید: لون لؤلُئی و لون لؤلؤان ، رنگ مرواریدی . (منتهی الارب ). || ساخته از مروارید.
مرواریدینلغتنامه دهخدامرواریدین . [ م ُرْ ] (ص نسبی ) مرواریدی . منسوب به مروارید. چون مروارید. دارای خصوصیات مروارید : آن خط کز آن قلم آید آن را لؤلُئی خوانند یعنی مرواریدین . (نوروزنامه ). || ساخته شده از مروارید. رجوع به مروارید شود.
رخانیلغتنامه دهخدارخانی . [ ] (اِ) مرواریدی است که تیره و بی آب بود و آنرا جصی نیز خوانند. (جواهرنامه ).
pearlدیکشنری انگلیسی به فارسیمروارید، صدف، اب مروارید، در، مروارید نشان کردن، با مروارید اراستن، صدف وار کردن، مرواریدی
لولوةدیکشنری عربی به فارسیمرواريد , در , لولو , اب مرواريد , مردمک چشم , صدف , بامرواريد اراستن , صدف وارکردن , مرواريدي
صدففرهنگ فارسی معین(صَ دَ) [ ع . ] (اِ.) گوش ماهی ؛ پوستة سختی که نوعی جانور نرم تن دریایی در آن زندگی می کند. انواع صدف وجود دارد از جمله : صدف خوراکی و صدف مرواریدی .
مرواریدینلغتنامه دهخدامرواریدین . [ م ُرْ ] (ص نسبی ) مرواریدی . منسوب به مروارید. چون مروارید. دارای خصوصیات مروارید : آن خط کز آن قلم آید آن را لؤلُئی خوانند یعنی مرواریدین . (نوروزنامه ). || ساخته شده از مروارید. رجوع به مروارید شود.