مرکوضلغتنامه دهخدامرکوض . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رکض . رجوع به رکض شود. || فرس مرکوض ؛ اسب دوانیده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مرقاتلغتنامه دهخدامرقات . [ م ِ / م َ ] (ع اِ) مرقاة. نردبان و زینه . (غیاث ). پایه . زینه . پله ٔ نردبان . درجه . سُلَّم . پله . پلکان . رجوع به مرقاة شود : و اوتاد طالع از درجات هبوط به مرقات صعود ارتفاع گرفت . (سندبادنامه ص <span cla
میرقائدلغتنامه دهخدامیرقائد. [ ءِ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ عالی انور هفت لنگ . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).