مرگفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارتحال، درگذشت، حتف، رحلت، فوت، مردن، منون، موت، میر، وفات ≠ هستی ۲. اجل ۳. زوال، فنا، نابودی، نیستی، هلاک ≠ حیات
مرگدیکشنری فارسی به انگلیسیdeath, decease, demise, dissolution, dying, end, ending, expiration, expiry, fatality, fate, grave, necro-, nothingness, passing, quietus
مرگلغتنامه دهخدامرگ . [ م َ ] (اِ) اسم از مردن .مردن . (برهان ) (آنندراج ). باطل شدن قوت حیوانی و حرارت غریزی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). فنای حیات و نیست شدن زندگانی و موت و وفات
شکسپیرلغتنامه دهخداشکسپیر. [ ش ِ ] (اِخ ) ویلیام . بزرگترین شاعر درام نویس انگلستان (متولد استراتفورد 1564، متوفای 1616 م .). از زندگانی وی اطلاعات دقیق در دست نیست . گویند پدرش ب
شاتوبریانلغتنامه دهخداشاتوبریان . [ ت ُ ب ِ ] (اِخ ) ویکنت ، فرانسوا رنه ، بسال 1768 م . در سن - مالو تولد و به سال 1848 م . در پاریس وفات یافت . در دامان مادری رنجور و بیمار و پدری