خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزجات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مزجات
/mozjāt/
معنی
۱. چیز کم؛ اندک.
۲. بیقدر؛ پست و بد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اندک، قلیل، کم، ناچیز
۲. کمارزش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مزجات
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مزجاة] [قدیمی] mozjāt ۱. چیز کم؛ اندک.۲. بیقدر؛ پست و بد.
-
مزجات
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندک، قلیل، کم، ناچیز ۲. کمارزش
-
مزجات
لغتنامه دهخدا
مزجات . [ م ُ ] (از ع ، ص ) مؤنث مُزجی ̍. چیز اندک وبی قدر. (ناظم الاطباء). اندک و بی اعتبار. (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). کم . ناچیز. قلیل . پست . ناقابل . اسم مفعول از ازجاء، به معنی چیزی به سهولت از جای به جای بردن . چون متاع قلیل به سهولت از جای به...
-
مزجات
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . مزجاة ] (اِ.) چیز اندک و کم .
-
واژههای مشابه
-
بضاعت مزجات
فرهنگ فارسی معین
( ~ مُ) [ ع . ] (اِمر.) سرمایة کم .
-
واژههای همآوا
-
مُّزْجَاةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
اندك
-
مزجاة
لغتنامه دهخدا
مزجاة. [ م ُ ] (ع ص ) مزجات . مؤنث مُزجی . چیز اندک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): بضاعة مزجاة؛ أی قلیلةٌ. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مؤنث مُزجی ̍. یعنی چیز اندک و بی قدر. (ناظم الاطباء) : فالبضاعة بین أهل العلم مزجاة. (مقدمه ٔ ابن خل...
-
جستوجو در متن
-
قلیل
واژگان مترادف و متضاد
اندک، کم، مزجات، معدود، ناچیز ≠ بسیار، زیاد، کثیر
-
بضاعات
لغتنامه دهخدا
بضاعات . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بضاعة یا بضاعت .- بضاعات مزجات ؛ سرمایه های اندک : بکردار بدشان مقید نکردبضاعات مزجاتشان رد نکرد. سعدی (بوستان ).و رجوع به بضاعت و بضاعت مزجات شود.
-
مزجاه
لغتنامه دهخدا
مزجاه . [ م ُ ] (از ع ، اِ) مزجات . صورتی از مزجاة است در استعمال شعرا به ضرورت قافیه : برادران را یوسف چو داد گندم و جوبها گرفت از ایشان بضاعت مزجاه اگر بضاعت مزجات پشم و پینو بودنبود گندم و جو نیز جز که تخم و گیاه .سوزنی .
-
اندک
واژگان مترادف و متضاد
اقل، انگشتشمار، پشیز، جزئی، حقیر، شمه، قلت، قلیل، قلیل، کم، کم، لخت، مزجات، معدود، ناچیز ≠ افزون
-
ناچیز
واژگان مترادف و متضاد
اقل، اندک، بیارزش، بیقدر، بیقابل، بینتیچه، بیهوده، پشیز، جزئی، خفیف، فرومایه، قلیل، کم، محقر، مزجات، ناقابل ≠ بسیار