مزيفدیکشنری عربی به فارسیساختگي , جعلي , قلا بي , تقليد , جعل , حلقه کردن , پيچيدن , جا زدن , وانمود کردن
مجیفلغتنامه دهخدامجیف . [ م ُ ] (ع ص ) درون کاواک . (آنندراج ). کاواک و میان تهی . (ناظم الاطباء). || طعنه ای که درگذرد به داخل . || کسی که در را می بندد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اجافة شود.
میجولغتنامه دهخدامیجو. (اِ) عدس . مرجو. مرجمک . مرژو. || نخود. (ناظم الاطباء). به معنی منجوق است که منجو و مرجو نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 366).
مزیفلغتنامه دهخدامزیف . [ م ُ زَی ْ ی َ ] (ع ص ) درهم ناسره و ناروان گشته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مردود و باطل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : عبارتی چند مزیف از طامات صوفیان بگرفته اند. (کیمیای سعادت ). و چون علاءالدین کودک بود... و در مذهب مزیف و طر
مزیفلغتنامه دهخدامزیف . [ م ُ زَی ْ ی ِ ] (ع ص ) ناسره و ناروان گرداننده ٔ دراهم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مزیفلغتنامه دهخدامزیف . [ م ُ زَی ْ ی َ ] (ع ص ) درهم ناسره و ناروان گشته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مردود و باطل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : عبارتی چند مزیف از طامات صوفیان بگرفته اند. (کیمیای سعادت ). و چون علاءالدین کودک بود... و در مذهب مزیف و طر
مزیفلغتنامه دهخدامزیف . [ م ُ زَی ْ ی ِ ] (ع ص ) ناسره و ناروان گرداننده ٔ دراهم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).