مساماةلغتنامه دهخدامساماة. [ م ُ ] (ع مص ) نبرد کردن کسی را به بزرگی . (منتهی الارب ). با کسی به بزرگی نورد کردن . (المصادر زوزنی ). مفاخرت و مبارات کردن . (اقرب الموارد). و رجوع به مسامات شود.
مسماةلغتنامه دهخدامسماة. [ م ُ س َم ْ ما ] (ع ص ) تأنیث مسمی . نامیده شده . اسم گذاشته شده (در زن ). موسوم . مسمات . خوانده شده . و رجوع به مسمات و مسمی شود.
مسماةلغتنامه دهخدامسماة. [ م ِ ] (ع اِ) پای تابه . (منتهی الارب ذیل ماده ٔ س م و) (ناظم الاطباء). جورب . (اقرب الموارد) (نشوء اللغة). جوراب .
مسامحلغتنامه دهخدامسامح . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مسامحة. آشتی کننده و در کاری با کسی آسانی کننده ودیرکننده . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مسامحة شود.
مساماتلغتنامه دهخدامسامات . [ م ُ] (ع مص ) مساماة. نبرد کردن در بزرگی . (آنندراج ). رجوع به مساماة شود : قلاع رکن الدین را که ...با ایوان کیوان مسامات می نمود. (جهانگشای جوینی ).