مسایللغتنامه دهخدامسایل . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ مَسیل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مسیل ها. اماکن جاری شدن آب . رجوع به مسیل شود : مسایل انهار و مسائح امطار معابر سیحون به فضول انواو سیول اندا پر کرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 290).
مسایل، مسائلفرهنگ مترادف و متضاد۱. سوالها، سوالات، مسالهها، پرسشها ≠ پاسخها ۲. مشکلها، دشواریها، گرفتاریها، مشکلات ۳. مطالب، قضایا، مباحث، موضوعات، موضوعها ۴. امور شرعی ≠ اجوبه
مسائللغتنامه دهخدامسائل . [ م َ ءِ ] (ع اِ) مسایل . ج ِ مسألة. (اقرب الموارد). مسأله ها. موضوعات . موضوعها. رجوع به مسألة و مسایل شود : با که بگویم حکایت غم عشقت این همه گفتیم و حل نگشت مسائل . سعدی .حلاج بر سر دار این نکته خوش س
مساللغتنامه دهخدامسال . [ م َ سال ل ] (ع اِ) ج ِ مِسلَّة. جوالدوزها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مسلة شود.
مساللغتنامه دهخدامسال . [ م ُ ] (ع اِ) کرانه ٔ ریش مرد و دو کرانه را مسالان گویند. || جانب و پهلو و عطف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مشاللغتنامه دهخدامشال . [ م َ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را از ریشه ٔ اسپانیائی و حیوان غیر ذی فقار و صدف دارای همچون لیسک (حلزون ) معنی کرده است . و رجوع به دزی ج 2 ص 595 شود.
مسایلهلغتنامه دهخدامسایله . [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص ) مسألة. مسائلة. رجوع به مسائلة و مسألة شود : بر لوح وجود وی قلم تصرف آدمی امروز رفته است و بر تخت بخت اومسایله اکنون متکا ساخته است . (تاریخ بیهق ص 203).
مسایل، مسائلفرهنگ مترادف و متضاد۱. سوالها، سوالات، مسالهها، پرسشها ≠ پاسخها ۲. مشکلها، دشواریها، گرفتاریها، مشکلات ۳. مطالب، قضایا، مباحث، موضوعات، موضوعها ۴. امور شرعی ≠ اجوبه
ظاهربینفرهنگ فارسی معین(هِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که فقط به ظواهر امر توجه دارد، آن که قادر به دقت در عمق مسایل نیست .
مسایلهلغتنامه دهخدامسایله . [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص ) مسألة. مسائلة. رجوع به مسائلة و مسألة شود : بر لوح وجود وی قلم تصرف آدمی امروز رفته است و بر تخت بخت اومسایله اکنون متکا ساخته است . (تاریخ بیهق ص 203).
مسایل، مسائلفرهنگ مترادف و متضاد۱. سوالها، سوالات، مسالهها، پرسشها ≠ پاسخها ۲. مشکلها، دشواریها، گرفتاریها، مشکلات ۳. مطالب، قضایا، مباحث، موضوعات، موضوعها ۴. امور شرعی ≠ اجوبه