مستالواژهنامه آزادمِسْتاْل:(mestal) در گویش گنابادی یعنی شکست خورده در عشق ، شکست عشقی خورده ، ناکام
مستوللغتنامه دهخدامستول . [ م َ ] (ع ص ) آنچه که گوشت از وی گرفته باشند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مسلوت . و رجوع به سلت و مسلوت شود.
مستألکلغتنامه دهخدامستألک . [ م ُ ت َءْ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیلاک . برنده ٔ پیغام . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجوع به استئلاک و استیلاک شود.
مستالی بیگلولغتنامه دهخدامستالی بیگلو. [ م َ ب َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 300 خانوارند و در سه فرسخی اردبیل مسکن دارند. قشلاقشان مغان است . ییلاق ندارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 106).
مستالی بیگلولغتنامه دهخدامستالی بیگلو. [ م َ ب َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 300 خانوارند و در سه فرسخی اردبیل مسکن دارند. قشلاقشان مغان است . ییلاق ندارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 106).