مستأنفلغتنامه دهخدامستأنف . [ م ُ ت َءْ ن َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیناف . رجوع به استئناف و استیناف شود. || از سرگرفته . نو. از نو. مجدد. جدید. از سر.- امر مستأنف ؛ کار نو که کسی نکرده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- مستأنف علیه
مستأنفلغتنامه دهخدامستأنف . [ م ُ ت َءْ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیناف . || از سرگیرنده ٔ کار و آغازکننده ٔ آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پژوهش خواهنده . (از لغات فرهنگستان ). و رجوع به استئناف و استیناف شود.
مستأنففرهنگ فارسی معین(مُ تَ نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آغاز کننده ، از سر گیرنده . 2 - کسی که در محکمه ای مغلوب شده مرافعة خود را در محکمه ای بالاتر از سر گیرد، استیناف دهنده .
مستأنفلغتنامه دهخدامستأنف . [ م ُ ت َءْ ن َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیناف . رجوع به استئناف و استیناف شود. || از سرگرفته . نو. از نو. مجدد. جدید. از سر.- امر مستأنف ؛ کار نو که کسی نکرده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- مستأنف علیه
مستأنفلغتنامه دهخدامستأنف . [ م ُ ت َءْ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیناف . || از سرگیرنده ٔ کار و آغازکننده ٔ آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پژوهش خواهنده . (از لغات فرهنگستان ). و رجوع به استئناف و استیناف شود.
مستأنفةلغتنامه دهخدامستأنفة. [ م ُ ت َءْ ن ِ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مستأنف . نعت فاعلی از مصدر استیناف . از سر نو گیرنده و آغازکننده . (غیاث ) (آنندراج ).... رجوع به مستأنف و استیناف شود. || رام و آهسته . || به یکسو استاده شونده . || مجازاً به معنی جدا و علی حده . (غیاث ) (آنندراج ).
مستانفهواژهنامه آزاد(مُستانِفِه _ mosta-nefe) نام شریعت نوح(ع) (طبقات ناصری/ص16) و آموزه های این شریعت پرستش خداوند به یگانگی و از روی اخلاص بپرستند، نماز برپا دارند و روزه بگیرند، امر به معروف و نهی از منکر کنند و حلال و حرام را رعایت کنند (اثبات الوصیه/ترجمه نجفی/35 - روضه الکافی/تهران، چاپ:اول، 1382ق./ترجمه کمره ای/
اسفاقسلغتنامه دهخدااسفاقس . [ ] (اِ) ابن البیطار در ذیل کلمه ٔ سندریطس آرد: و من الناس من یسمیه ایراقلنا و هو نبات مستأنف کونه فی کل سنة و له ورق شبیه بورق النبات الذی یقال له فراسیون الا انه اطول منه مثل ورق النبات الذی یقال له الاسفاقس . (ابن البیطار ج 3 ص <
انفلغتنامه دهخداانف . [ اُ ن ُ ] (ع اِ) رفتار نیکو. || آتیک من ذی انف ؛ می آیم ترا از پیش ، کماتقول من ذی قَبَل . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اِفعل ذاک من ذی انف ؛ از سرنو بکن این کار را. (یادداشت مؤلف ). || (ص ) روضة انف ؛ مرغزار ستور نارسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اق
مطرفلغتنامه دهخدامطرف . [ م ُ رَ / م ِ رَ ] (ع اِ) چادر خز چهارگوشه ٔ نگارین . ج ، مطارف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چادر علم و غیره . (غیاث ). گلیم خز با علم . (السامی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گلیم خز به علم . ج ، مطارف . (مهذب الاسماء).
تکریرلغتنامه دهخداتکریر. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار واگردانیدن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). باربار گردانیدن و بارها بازآمدن چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تکرار. تکرة. کرکرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بر استمرار ایام و تکریر اعوام در مراتب ع
مستانفهواژهنامه آزاد(مُستانِفِه _ mosta-nefe) نام شریعت نوح(ع) (طبقات ناصری/ص16) و آموزه های این شریعت پرستش خداوند به یگانگی و از روی اخلاص بپرستند، نماز برپا دارند و روزه بگیرند، امر به معروف و نهی از منکر کنند و حلال و حرام را رعایت کنند (اثبات الوصیه/ترجمه نجفی/35 - روضه الکافی/تهران، چاپ:اول، 1382ق./ترجمه کمره ای/