مستأنیلغتنامه دهخدامستأنی . [ م ُ ت َءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیناء. درنگ کننده و انتظارنماینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئناء و استیناء شود.
مستانیلغتنامه دهخدامستانی . [ م َ ] (ص نسبی ) مزید علیه مست . (آنندراج ). مستان . مست . نشوان : دمی در آن چمن از روی ذوق کردم سیرغزل سرایان چون عندلیب مستانی . طالب آملی (از آنندراج ).و رجوع به مست ومستان شود.
مستنیلغتنامه دهخدامستنی ٔ. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) ستاره ٔ فرورونده به مغرب و برآمده رقیب آن به مشرق . (ناظم الاطباء). || عطا خواهنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استناءة شود.
مشتنگلغتنامه دهخدامشتنگ . [ م ُ ت َ ] (اِ) دزد و راهزن و معنی آن دست تنگ است که مفلس و پریشان باشد. (برهان ) (آنندراج ). دزد. راهزن . (جهانگیری ). دزد. راهزن . مفلس . دست تنگ . (از ناظم الاطباء). و رجوع به مشنگ شود.