مستأیکلغتنامه دهخدامستأیک . [ م ُ ت َءْ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی ازمصدر استئیاک . || انبوه و درهم پیچیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئیاک شود.
مشتاقلغتنامه دهخدامشتاق . [ م ُ ] (اِخ ) ملا حسین . از ولایت شیراز است و هم در آنجا به قصه خوانی میگذرانید. این رباعی از او به نظر رسیده :هر لحظه ز من روایتی می شنوی وز قصه ٔ من شکایتی می شنوی سوز دل من فسانه می پنداری من مردم و تو حکایتی می شنوی .(از آتشک
مشتاقلغتنامه دهخدامشتاق . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ش و ق ») آزمند چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزومند. (مهذب الاسماء). آزمند به چیزی . آرزومند. و بسیار مایل و راغب و طالب و دارای شوق . (ناظم الاطباء). خواهان : سمن بوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش عجب نی ار تبت
مشتاقدیکشنری فارسی به انگلیسیablaze, agog, aspirant, anxious, athirst, bent, cheerful, desirous, eager, forward, hungry, impatient, itchy, keen, ready, solicitous, thirsty, willing, zealous