مستجنلغتنامه دهخدامستجن . [ م ُ ت َ ج ِن ن ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجنان . || پوشیده شده . (منتهی الارب ). || به طرب فراخواننده . (اقرب الموارد). رجوع به استجنان شود.
مستجنلغتنامه دهخدامستجن . [ م ُ ت َ ج َن ن ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجنان . || دیوانه و جن زده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استجنان شود.
مشتزنboxer 1, boxeur (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانورزشکاری که با استفاده از مشت به مبارزه با ورزشکار دیگر بپردازد
مشتزنیboxing, boxe (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانورزشی که در آن یک ورزشکار با استفاده از مشت با ورزشکار دیگر مبارزه کند
مستجنبلغتنامه دهخدامستجنب . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجناب . جنب شونده . (اقرب الموارد). رجوع به استجناب شود.
مستجنحلغتنامه دهخدامستجنح . [ م ُ ت َ ن َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجناح . || خم شده و مایل کرده شده . (اقرب الموارد). رجوع به استجناح شود.
مستجنحلغتنامه دهخدامستجنح . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجناح . خم شونده ومایل شونده . (اقرب الموارد). || خم کننده ومایل کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استجناح شود.
مستجنبلغتنامه دهخدامستجنب . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجناب . جنب شونده . (اقرب الموارد). رجوع به استجناب شود.
مستجنحلغتنامه دهخدامستجنح . [ م ُ ت َ ن َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجناح . || خم شده و مایل کرده شده . (اقرب الموارد). رجوع به استجناح شود.
مستجنحلغتنامه دهخدامستجنح . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجناح . خم شونده ومایل شونده . (اقرب الموارد). || خم کننده ومایل کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استجناح شود.