مستدفیلغتنامه دهخدامستدفی ٔ. [ م ُ ت َ ف ِءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استدفاء. لباس گرم پوشیده . (ناظم الاطباء). آنکه دفاء و جامه ٔ گرم پوشد. (اقرب الموارد). || گرم کننده خود را بوسیله ٔ جامه یا آتش و غیره . (اقرب الموارد).و رجوع به استدفاء شود. || در عبارت ذیل از جهانگشای جوینی (چ طهران ص <span c
مستضیفلغتنامه دهخدامستضیف . [ م ُت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استضافة. فریادکننده و دادخواه . (منتهی الارب ). مستغیث . (اقرب الموارد). || خواهنده ٔ ضیافت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضیافت خواهنده . مهمانی خواه . رجوع به استضافة شود.
مستضعفلغتنامه دهخدامستضعف . [ م ُ ت َ ع َ ](ع ص ) نعت مفعولی از استضعاف . ضعیف شمرده شده . (اقرب الموارد). ضعیف داشته . حقیرداشته . ناتوان شمرده شده . سست پنداشته . ناتوان یافته شده . زار ناتوان . رجوع به استضعاف شود : گروهی را که مستضعف بودند رها کردند. (تاریخ بیهقی چ ا
مستضعفلغتنامه دهخدامستضعف . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استضعاف . ضعیف شمرنده . (اقرب الموارد). رجوع به استضعاف شود.
دفیلغتنامه دهخدادفی ٔ. [ دَ ] (ع ص ) مستدفی و جامه ٔ گرم پوشیده . (از اقرب الموارد). دفی ٔ [ دَ ف ِءْ ]. و رجوع به دفی ٔ [ دَ ف ِءْ ] شود. || یوم دفی ٔ؛ روز گرم ، و نیز جامه و خانه را گویند، یعنی جامه و خانه ٔ گرم . (از منتهی الارب ).