مستصرخلغتنامه دهخدامستصرخ . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استصراخ . فریادخواه . (آنندراج ). مستغیث . (اقرب الموارد). آنکه فریاد می کند برای دستگیری .(ناظم الاطباء). || وادارکننده کسی را بر فریاد کردن . (اقرب الموارد). رجوع به استصراخ شود.
مستغیثلغتنامه دهخدامستغیث . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغاثة. فریادخواه یعنی دادخواه . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مستعین و مستنصر. (از اقرب الموارد). صارخ . استغاثه کننده . مستصرخ . و رجوع به استغاثه شود.