مستعطیلغتنامه دهخدامستعطی . [م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعطاء. عطاخواهنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استعطاء شود.
مستحثیلغتنامه دهخدامستحثی . [ م ُ ت َ ح ِث ْ ثی ] (حامص ) مأموریت خراج گیری . باژ و خراج گیری . جمعآوری مالیات : به مستحثی رفت و بزرگ مالی یافت . (تاریخ بیهقی ).
گذرنقطۀ مسطحاتیhorizontal pass pointواژههای مصوب فرهنگستاننقطهای در ناحیۀ پوشش مشترک عکسها که طول و عرض آن معلوم میشود
نقشۀ مسطحاتیplanimetric mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که در آن تنها موقعیت مسطحاتی عوارض نمایش داده میشود
اُفت دقت مسطحاتیhorizontal dilution of precision, HDOPواژههای مصوب فرهنگستانمعیاری آماری برای بیان میزان کاهش دقت دوبعدی (مسطحاتی) در سامانة موقعیتیابی جهانی
شبکۀ واپایش مسطحاتیhorizontal control networkواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از نقاط با مختصات طولی و عرضی معلوم که برای واپایش عملیات نقشهبرداری به کار میرود
ممتادلغتنامه دهخداممتاد. [ م ُ ] (ع ص )دهنده ٔ عطا. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مستعطی . بخشنده . (از اقرب الموارد). || خواهنده ٔ عطا. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مستعطی . عطاخواه . (از اقرب الموارد).
مستهنیلغتنامه دهخدامستهنی ٔ. [ م ُ ت َ ن ِءْ ] (ع ص ) یاری خواهنده . (از منتهی الارب ). مستنصر. (از اقرب الموارد). || عطا خواهنده . (از منتهی الارب ). مستعطی . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهناء شود.