مستللغتنامه دهخدامستل . [ م ُ ت َل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی و مفعولی از استلال . بیرون کشنده چیزی را از داخل چیزی دیگر چون شمشیر را از غلاف . (از اقرب الموارد). || آنچه از داخل چیزی دیگر بیرون آورده شده باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به استلال شود.
مستوللغتنامه دهخدامستول . [ م َ ] (ع ص ) آنچه که گوشت از وی گرفته باشند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مسلوت . و رجوع به سلت و مسلوت شود.
مستالواژهنامه آزادمِسْتاْل:(mestal) در گویش گنابادی یعنی شکست خورده در عشق ، شکست عشقی خورده ، ناکام
مستلزماتلغتنامه دهخدامستلزمات . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستلزم و مستلزمة. چیزهای لازم و ملزوم . (ناظم الاطباء).
مستلسملغتنامه دهخدامستلسم .[ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلسام . طلب کننده و خواهنده . (اقرب الموارد). رجوع به استلسام شود.
مستلهملغتنامه دهخدامستلهم . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلهام . الهام خواهنده . (از اقرب الموارد). رجوع به استلهام شود.
مستلبثلغتنامه دهخدامستلبث . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلباث . بطی ٔ و درنگ کار شمرنده کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استلباث شود.
مستلبنلغتنامه دهخدامستلبن . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلبان . آنکه شیر می خواهد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استلبان شود.
مستلزماتلغتنامه دهخدامستلزمات . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستلزم و مستلزمة. چیزهای لازم و ملزوم . (ناظم الاطباء).
مستلسملغتنامه دهخدامستلسم .[ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلسام . طلب کننده و خواهنده . (اقرب الموارد). رجوع به استلسام شود.
مستلهملغتنامه دهخدامستلهم . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلهام . الهام خواهنده . (از اقرب الموارد). رجوع به استلهام شود.
مستلبثلغتنامه دهخدامستلبث . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلباث . بطی ٔ و درنگ کار شمرنده کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استلباث شود.
مستلبنلغتنامه دهخدامستلبن . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلبان . آنکه شیر می خواهد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استلبان شود.