مسجاحلغتنامه دهخدامسجاح . [ م ِ ] (اِخ ) ابن سباع بن خالدبن حارث ، از بنی ضبه . از شعرای جاهلی است و سجستانی او را از معمرین بشمار آورده است . (از الاعلام زرکلی ج 8 به نقل از معجم الشعراء مرزبانی و الاغانی ).
مسجاةلغتنامه دهخدامسجاة. [ م ُ س َج ْ جا ] (ع ص ) تأنیث مُسَجّی ̍. زن مرده ٔ جامه و کفن پوشانیده . (ناظم الاطباء). رجوع به مسجی و تسجیة شود.
مسجوحلغتنامه دهخدامسجوح .[ م َ ] (ع اِ) سرشت . (منتهی الارب ). خلق . (اقرب الموارد). || جهت و سوی . (از اقرب الموارد).
مساجاةلغتنامه دهخدامساجاة. [ م ُ ] (ع مص ) مس کردن . (منتهی الارب ). لمس کردن . (اقرب الموارد). || واکوشیدن و معالجت کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مشجوعلغتنامه دهخدامشجوع . [ م َ ] (ع ص ) مغلوب در شجاعت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مسجةلغتنامه دهخدامسجة.[ م ِ س َج ْ ج َ ] (ع اِ) انداوه ، و آن چوبی باشد که بدان گِل اندایند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).