مسدودلغتنامه دهخدامسدود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَدّ. رجوع به سد شود. || بازداشته شده . (از منتهی الارب ). || استوار کرده و اصلاح نموده . || سدشده و بندشده و بسته شده . (ناظم الاطباء). گرفته . بسته . فراز.- مسدود شدن ؛ سد شدن و بند شدن و بسته شدن . (ناظم الاط
مشدودلغتنامه دهخدامشدود. [ م َ ] (ع ص ) زور و قوت داده شده . (آنندراج ). و رجوع به تشدید شود. || استوارکرده شده . (آنندراج ). بسته شده . بندشده . بندکرده شده . (از ناظم الاطباء). محکم بسته و استوار کرده شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مشدودالاسنان یا مشدودةالاسنان بالذ
حاجزدیکشنری عربی به فارسیسنگربندي موقتي , مانع , مسدود کردن (بامانع) , ميانگير , استفاده از ميانگير , پشته , ديوار خاکي , خاکريزي , پيش بخاري , حايل , گلگير , ضربت گير , جان پناه , سنگر , سپر , محجر , ديواره , نرده
مسدودلغتنامه دهخدامسدود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَدّ. رجوع به سد شود. || بازداشته شده . (از منتهی الارب ). || استوار کرده و اصلاح نموده . || سدشده و بندشده و بسته شده . (ناظم الاطباء). گرفته . بسته . فراز.- مسدود شدن ؛ سد شدن و بند شدن و بسته شدن . (ناظم الاط
مسدودلغتنامه دهخدامسدود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَدّ. رجوع به سد شود. || بازداشته شده . (از منتهی الارب ). || استوار کرده و اصلاح نموده . || سدشده و بندشده و بسته شده . (ناظم الاطباء). گرفته . بسته . فراز.- مسدود شدن ؛ سد شدن و بند شدن و بسته شدن . (ناظم الاط
خط مسدودremoved trackواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از یک خط که ورود قطار به آن در مدتزمان مشخصی به هر دلیل ممنوع است
دسترسی مسدودaccess barredواژههای مصوب فرهنگستان1. در سامانۀ مخابراتی، شرایط انسداد و رد دسترسی به مرکز تلفن 2. عبارت هشداردهندۀ مربوط به انسداد و رد دسترسی به مرکز تلفن
اتاق مسدودlock outواژههای مصوب فرهنگستاناتاقي که مديريت مهمانخانه آن را قفل ميکند و مهمان آن، تا مشخص شدن وضعيتش، نميتواند وارد آن شود متـ . مسدود