مسفوکلغتنامه دهخدامسفوک . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سفک . ریخته و مُنصب ّ ، چون خون و اشک و آب و هر مایعی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به سفک شود.
مسفکلغتنامه دهخدامسفک . [ م ِ ف َ ] (ع ص ) بسیارگوی و کثیرالکلام . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مشفقلغتنامه دهخدامشفق . [ م ُ ش َف ْ ف َ ] (ع ص ) دهش کم و قلیل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مشفقلغتنامه دهخدامشفق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) مهربان و نصیحت گر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مهربانی کننده . (آنندراج ) (غیاث ).خیرخواه : باش از برای رعیت پدر مشفق . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213). چنان نمود که وی امروز ناصح تر و مشفق تر ب
مصفقلغتنامه دهخدامصفق . [ م ُ ص َف ْ ف َ ] (ع ص ) شراب ممزوج . (آنندراج ). می باآب آمیخته . (مهذب الاسماء).