مسلوفلغتنامه دهخدامسلوف . [ م َ ] (ع ص ) برابر و هموار کرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گذشته .
مصلفلغتنامه دهخدامصلف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) مردی که زن از وی بهره یاب نگردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مسلفلغتنامه دهخدامسلف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) زنی که به 45سالگی رسیده باشد. (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). زن 45ساله . (از مهذب الاسماء).
مسالفلغتنامه دهخدامسالف . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مسالفة. رجوع به مسالفة شود. || هم سفر و مصاحب راه . (ناظم الاطباء). با کسی رونده . (منتهی الارب ). || برابر و مساوی کننده کسی را در کاری . (منتهی الارب ).
مسلوفةلغتنامه دهخدامسلوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مسلوف . برابر و هموار کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین برابر و هموار کرده . (آنندراج ). در حدیث است : أرض الجنة مسلوفة؛ أی مستویة أو مسواة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مسلوفةلغتنامه دهخدامسلوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث مسلوف . برابر و هموار کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین برابر و هموار کرده . (آنندراج ). در حدیث است : أرض الجنة مسلوفة؛ أی مستویة أو مسواة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).